۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

السلام علیک یا ضامنِ فرم‌ها

حالم از پر کردن هر چه فرم است به ‌هم می‌خورد. این چند روز، اسمم، روز تولدم، اسم جد و آباءام توی هزار فرمِ ویزا، درخواستِ اقامت، تمدیدِ اجازه تحصیل، لاتاری و غیره ثبت شده. اصرار دارند که بارها و بارها همه‌چیزت را ثبت کنند. که اگر یک روز خواستی همه چیز را پاک کنی، که اگر هوس کردی شب بخوابی و خواب ببینی که یتیمی، مجردی، آوارهٔ بی‌شهر و کشوری؛ بالفور میلیون‌ها ‌فرم‌ چاپ کنند و هزار هواپیمایِ ملخیِ سم‌پاشی اجاره کنند تا در دورترین نقطه زمین هم باران ببارد از تمام فرم‌های زندگی‌ات. فرم‌هایی که پای همه‌شان را امضا کرده‌ای.

به جای این همه دردسر می‌توانستند نگاهت را ثبت کنند. آن وقت، آن روز صبح که از خواب بیدار می‌شدی و سرمست از رویای بی‌نام و نشانِ دیشب‌ات چایِ شیرین می‌خوردی، برق توی نگاهت با هیچ فرم قبلی‌شان هم‌خوانی نداشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر