هر وقت میآیم که پرسش نامهای را پر کنم یا اعلام همکاری کنم در مطالعهای که نیاز به مصاحبه حضوری دارد یا چیزی از اطلاعات شخصیام را باید در اختیارشان بگذارم، معذب میشوم ودر نهایت منصرف. واژهٔ بهتر برای بیان این حالت روحی ترس است. ترس برم میدارد که مبادا اخلاق رعایت نشود. هم از جانب من و هم از طرف مقابل. من جانبِ محافظهکاری را در پی گیرم و نتایج مطالعه را بیاعتبار کنم و طرف مقابل از اطلاعات گرفته شده به صورت شخصی استفاده کند. ترسم ازین روست که مبادا فرداروز از همین اطلاعات برای تخریب روانیام استفاده شود. نه این که از بیان افکارم بترسم. نه. ترس اصلی از آنجا میآید که تو به دلیلی تصمیم گرفتهای که بخشی از جسمت، ذهنت یا روحت را عریان کنی و دوست نداری همه آن را ببینند. به همین طبیعی. حق برخورداری از حریم شخصی. شاید تنفروشی هم که بدنش زمانهای بیشتری از آنچه پوشیده باشد، عریان است؛ نمیپسندد کسی به تماشای اجابت مزاجش بنشیند.
امروز بنا به ضرورت کاری داشتم برای گرفتن گواهینامه اخلاق پژوهشی این را میخواندم. شاید پروتکلهای خوبی از این دست به آدم قوت قلب بدهد. نکته کلیدی اما میزان حمایت نظام قضائی از این پروتکلها و تخطی از آنهاست. نظام قضائی ناعادل بیشتر از هر چیز دیگری تضمین یا تحدید اخلاقی بهبار میآورد. حتی بیشتر ازشربِ خمر و تنفروشی و همجنس گرایی به گمانم!
نکته آخر اینکه: با اوصافی که رفت، اصرار google به استفاده نام حقیقی کاربران در فضای مجازی را درک نمیکنم. شاید قضیه باید در حوزه دیگری بررسی شود که معقول جلوه کند. فعلا که از دید کاربری که من باشم، بیمنطق است. ذکر دلایلش هم شاید در نوشتهای دیگر.
پینوشت: مثالِ تنفروش را کَترهای گفتم. باید از چند نفر بپرسم تا تأیید شود.